کد خبر: ۲۳۲۴
۲۶ دی ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

میزبانی شبانه مسجد محله طلاب از بی‌خانمان‌ها

مسجد آیت الله فقیه سبزواری دومین مسجد در شهر مشهد است که درهایش را روی بی‌پناهان گشوده است و از آن‌ها پذیرایی می‌کند. اولین مسجد، مسجد حضرت عباس(ع) بود که تا پیش از شیوع کرونا از بی‌خانمان‌ها استقبال می‌کرد. با آغاز فصل بارندگی و پس از دعوت شهردار مشهد برای پیوستن مراکز مذهبی شهر به پویش «گرمای همدلی، به‌رسم همسایگی»، هیئت‌امنای 2مسجد آیت الله فقیه سبزواری و امام‌سجاد(ع) در محله طلاب اعلام آمادگی کردند. جوانان فعال محله طلاب شب‌های نخست دی‌ماه کوچه‌به‌کوچه می‌گشتند و آن‌هایی را که حس می‌کردند جا و مکانی ندارند، به مسجد دعوت می‌کردند.

امیر امروز نیز مانند همه روزهای سرد گذشته ازساعت 8صبح برای پیداکردن شغل و یک لقمه نان از مسجد بیرون رفته بود و حالا که عقربه‌ها ساعت 10شب را نشان می‌دهند، دوباره به مسجد آیت ا...فقیه‌سبزواری برگشته است. برای او امروز هم مثل همه روزهای قبل گذشت؛ ساعت‌ها برای پیداکردن شغل در بازار رضا، پنجراه و مصلی گشته و بعد که مثل همیشه ناامید شده است، کیسه ‌به ‌دوش گرفته و کوچه‌به‌کوچه به‌دنبال لقمه‌ای رفته است.

جسم و روحش خسته است، برای همین تن را به آبی داغ می‌دهد تا خستگی‌اش گرفته شود. امیر پس از استحمام لباس دسته‌دومی را که فعالان جوان مسجد در اختیارش گذاشته‌اند، تن می‌کند و روی بستری که برایش کنار بخاری آماده شده است، دراز می‌کشد. 4سال بود بستر امیر برای خواب آسفالت، چمن و زمین‌های خاکی بود و این جای خواب برایش مانند پرقوست؛ همان‌قدر نرم و لطیف.

فکرش دوباره سراغ بچه‌هایش می‌رود. شعله‌های بخاری تداعیگر خنده‌های عسل است. در جای خوابش غلط می‌زند و به دخترش که تازه ترم اول دانشگاه است، فکر می‌کند. از خودش می‌پرسد یعنی الان عسلم چه می‌کند و آیا اصلا یادش هست پدری هم دارد. در همین فکر است که پسر جوانی هم به جمع میهمانان مسجد اضافه می‌شود.

در بروجرد برای خودم تعمیرگاه خودرو و صافکاری داشتم، اما پس از مرگ عزیزانم دیگر حتی نمی‌خواستم زنده بمانم. برای کم‌کردن درد این تنهایی‌ها به موادمخدر رو آوردم

موهای سیاه و رنگ پوستش درست مثل جواد است که حالا باید 19سال داشته باشد. او سال‌ها و ماه‌ها را می‌شمارد تا بفهمد چه مدت است که فرزندانش را ندیده است؛ بین 3 یا 4سال شک می‌کند. ذهن امیر مشغول این موضوع است که تا کی درهای مسجد روی او و دیگر بی‌پناهانی که به مسجد بزرگ آیت ا...فقیه‌سبزواری پناه آورده‌اند، باز می‌ماند. در همین فکرهاست که پلک‌هایش روی هم می‌رود و خوابش می‌برد.

 

شروع گرمای همدلی

مسجد آیت الله فقیه سبزواری دومین مسجد در شهر مشهد است که درهایش را روی بی‌پناهان گشوده است و از آن‌ها پذیرایی می‌کند. اولین مسجد، مسجد حضرت عباس(ع) بود که تا پیش از شیوع کرونا از بی‌خانمان‌ها استقبال می‌کرد.

با آغاز فصل بارندگی و پس از دعوت شهردار مشهد برای پیوستن مراکز مذهبی شهر به پویش «گرمای همدلی، به‌رسم همسایگی»، هیئت‌امنای 2مسجد آیت ا... فقیه سبزواری و امام‌سجاد(ع) در محله طلاب اعلام آمادگی کردند.

جوانان فعال محله طلاب شب‌های نخست دی‌ماه کوچه‌به‌کوچه می‌گشتند و آن‌هایی را که حس می‌کردند جا و مکانی ندارند، به مسجد دعوت می‌کردند. حالا میهمانان شب‌های نخست مسجد حالشان بهتر شده است و خوش‌حال‌اند که مکان ثابتی دارند. آن‌ها هم دست بی‌خانمان‌های دیگر را می‌گیرند و با خودشان به مسجد می‌آورند.

اصلا همدیگر را اعضای یک خانواده می‌دانند و در نظافت سالن، پهن و جمع‌کردن جای خواب و... مشارکت می‌کنند.


نوری در قلب تاریکی

خیلی‌هایشان مانند عباس از شهرهای دیگر ایران به مشهد آمده‌اند؛ آن هم به امید پیداکردن شغل. بیشترشان اهل هنرند و در زمینه‌های مختلفی مانند کارهای فنی لوازم‌خانگی، قطعات خودرو، نقاشی، بنایی و... تخصص دارند، اما با وجود این نتوانستند شغلی برای خودشان دست‌وپا کنند.

عباس میان میهمانان شبانه مسجد به‌نوعی نقش بزرگ‌تر را ایفا می‌کند و از دیگران متمایز است. او تحصیلات دانشگاهی دارد و سال‌ها کارمند نهادی دولتی در استان خوزستان بوده است، اما در سال1390 به‌دلیل بروز اختلافی با مدیران و همکارانش، خودش را بازخرید می‌کند. روزهای تاریک زندگی‌اش از همین‌جا شروع می‌شود.

عباس پس از انجام چند کار موقت با دستمزدهای ناچیز، به امید پیداکردن شغل و استخدام راهی مشهد می‌شود تا در این شهر بتواند هزینه‌های زندگی و خانواده‌اش را تأمین کند.

نزدیک به یک‌سال دربه‌در به‌دنبال شغل مناسب می‌گردد. به هرجا فکرش می‌رسد، سر می‌زند و حتی از ایستادن در گذرهای کارگری دریغ نمی‌کند، اما نمی‌تواند کار ثابتی برای خودش پیدا کند. در این مدت، همه پس‌اندازش خرج اقامت و هزینه موادغذایی می‌شود و دیگر پولی در بساطش نمی‌ماند.

دل آدم می‌گیرد وقتی عکس دختر هشت‌ساله‌اش را نشان می‌دهد. اینکه پدر باشی و دلت برای دخترت تنگ شده باشد، خیلی درد دارد.

می‌گذاریم عباس حرف‌هایش را تمام کند: «شنیده بودم جوانان زیادی از استان خوزستان برای کار به مشهد آمده‌اند. من هم به امید پیداکردن شغل مناسب خانواده‌ام را به پدر و مادرم سپردم و به مشهد آمدم، اما متأسفانه آمدن من به این شهر با شیوع ویروس کرونا و تعطیلی کسب‌وکارها مصادف شد. راستش با وجود اینکه به مشهد و حرم امام‌رضا(ع) علاقه زیادی دارم، ازتنها بودن در این شهر خسته شده‌ام. متأسفانه غرورم اجازه نمی‌دهد با دست خالی به خانه و نزد دخترم برگردم.»


آخر خط زندگی محمد مسعود

همه میهمانان این شب‌های مسجد آیت الله فقیه سبزواری دست‌کم یک‌بار در زندگی اسیر تلاطم‌ طوفانی سهمگین شده‌اند که گاهی آن‌ها را مانند محمد مسعود به آخر خط کشانده است. محمد مسعود در پنجمین دهه زندگی‌اش تلاش کرد جای فرزند، همسر و مادر ازدنیا‌رفته‌اش را با موادمخدر پر کند و همه‌چیزش را با این کار از دست داد.

روایت زندگی او بسیار تلخ است، برای همین وقتی از او می‌خواهم آن را برایمان بازگو کند، ابروهای دوستانش گره می‌خورد. اما محمد مسعود انگار مدت‌ها در انتظار فرصت و گوشی شنواست تا از حوادثی که بر او گذشته است، صحبت کند.

با حسرت شروع می‌کند به حرف‌زدن و شخم‌زدن خاطرات زندگی‌اش: «درست نمی‌دانم چند سال پیش بود که تنها فرزندم به‌دلیل بیماری قلبی از دنیا رفت. بعد از فوت پسرم همسرم سکته کرد یا بهتر است بگویم دق کرد و او هم تنهایم گذاشت. انگار همه روزگار به جنگ من آمده بودند و می‌خواستند مرا از پا بیندازند. آخر همان سال مادرم هم برای همیشه رفت و من ماندم و بهتی بزرگ. تا پیش از این ماجراها در بروجرد برای خودم تعمیرگاه خودرو و صافکاری داشتم، اما پس از مرگ عزیزانم دیگر حتی نمی‌خواستم زنده بمانم. برای کم‌کردن درد این تنهایی‌ها به موادمخدر رو آوردم و در چندماه به خودم آمدم و متوجه شدم همه‌چیزم را از دست داده‌ام.»

محمد مسعود با عشق می‌گوید «من غلام امام‌رضا(ع) هستم» و با بغض تعریف می‌کند: «در خانواده‌ای مذهبی متولد و بزرگ شدم. از کودکی عاشق امام‌رضا(ع) بودم و بارها همراه خانواده‌ام به زیارت امام‌هشتم(ع) آمدم. حتی مادرم گوشم را به عشق امام‌رضا(ع) سوراخ کرده و حلقه غلامی آقا را به گوش من انداخته بود. برای همین وقتی به بن‌بست رسیدم و دیگر کسی و چیزی برایم باقی نمانده بود، تصمیم گرفتم از زادگاهم که حالا خاطرات تلخی را برایم تداعی می‌کرد، دور شوم و کسی به‌جز ضامن آهو نبود که به او پناه ببرم. مگر ما غیر از امام‌رضا(ع) چه کسی را داریم.»

این را که می‌گوید بغضش بیشتر می‌شود، اما طاقت می‌آورد و ادامه می‌دهد: «در راه مشهد مدام برنامه‌ریزی می‌کردم اینجا که آمدم یک‌دل سیر آقا را زیارت کنم و پس از پابوسی آقا کاری در صافکاری پیدا کنم. وقتی رسیدم، همین کار را کردم؛ اول به زیارت رفتم اما پس از آن هرچه گشتم شغلی پیدا نکردم. »

محمد مسعود حالا به‌وضوح صدایش می‌لرزد؛ این‌همه درد هر مردی را از پا می‌اندازد. عذرخواهی می‌کند و بلند می‌شود و می‌رود تا کسی دردی را که مرد را به گریه می‌اندازد، نبیند.


خانواده‌ام ترکم کردند

در میان افرادی که میهمان خانه خدا هستند، حدود 20درصدشان درگیر اعتیادند؛ اعتیادی که با یک اشتباه ساده شروع شده و روزبه‌روز آن‌ها را بیشتر درگیر و زندگی‌شان را تباه کرده است.

مهدی جوان سی‌وشش‌ساله و استاد گچ‌کاری ساختمان است. خانواده‌اش 3سال پیش به‌دلیل اعتیاد او را رها کردند و به تهران رفتند و تنهایی خیلی به او سخت می‌گذشت و کنارش موضوعات دیگر هم بی‌تأثیر نبود.

او درباره علت اعتیادش توضیح می‌دهد: «اهل کار بودم. هرجا صاحب‌کارم می‌رفت، من را همراه خودش می‌برد. روزی از شدت کار زیاد و بی‌خوابی شب گذشته‌اش، خسته بودم. همان روز کارگری توصیه‌ای کرد که برای همیشه زیر پایم را خالی کرد؛ او می‌گفت اگر تریاک مصرف کنم، نه‌تنها حالم خوب می‌شود، بلکه می‌توانم با انرژی زیاد کار کنم. به من مقداری تریاک داد. راستش را بخواهید حرف او درست بود؛حالم خیلی خوب شد، استاد بنا هم مدام از من تعریف می‌کرد. این ماجرا بازهم تکرار شد و فردای آن روز دوباره شخصی به من مقداری تریاک داد و این‌گونه شد که چشم باز کردم و دیدم چندسال است که درگیر انواع موادمخدر شده‌ام. متأسفانه مصرفم چندین برابر اولین روزی شده بود که آن کارگر به من تعارف کرد. استاد‌بنایی که با او همکاری می‌کردم، وقتی فهمید معتاد شده‌ام، کامل رهایم کرد. پس از آن پدر‌و‌مادرم از جریان مطلع شدند و برای اینکه ترک کنم، من را زیر‌فشار گذاشتند و آخرین تیر خلاص را زمانی زدند که به من گفتند قصد مهاجرت به پایتخت را دارند و دوست ندارند من را با خودشان ببرند و ارتباطشان با من قطع شد. پس از رفتن خانواده تا مدتی نزد اقوام بودم؛ اما پس از چند ماه دیگر کسی به من پناه نمی‌داد.


کار شهدا را ادامه می‌دهیم

با توجه به حضور علمای برجسته در محله طلاب، مسجد آیت ا... فقیه سبزواری از همان ابتدای احداث در خیابان شهید مفتح یکی از مساجد محوری مشهد بوده است . این مرکز مذهبی که در سال 1339 تاسیس شده‌است از همان سال‌های نخست فعالیت‌های گسترده‌ای در ایام پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس داشت؛ به‌طوری‌که از میان جوانان راه‌یافته این مسجد به جبهه، 84‌نفر توفیق شهادت ‌پیدا کردند. فعالیت‌های آن پس از جنگ نیز تداوم داشت. 6نمازگزار این مسجد در راه دفاع از حرم اهل‌‌بیت(ع) و امنیت کشور به شهادت رسیدند. راهی که به نظر می‌رسد همچنان تداوم دارد.

همان روز کارگری توصیه‌ای کرد که برای همیشه زیر پایم را خالی کرد؛ او می‌گفت اگر تریاک مصرف کنم، نه‌تنها حالم خوب می‌شود، بلکه می‌توانم با انرژی زیاد کار کنم

مهدی فائزی از اعضای هیئت‌امنای مسجد آیت ا... فقیه سبزواری است که پیگیر پناه‌دادن بی‌پناهان است. او درباره نحوه میزبانی از کارتن‌خواب‌ها به پیشینه درخشان مسجد نقبی می‌زند و تعریف می‌کند: «این مجموعه‌، گذشته درخشانی در زمینه‌های مختلف دارد و امروز جوانان مسجدی فعال تلاش می‌کنند از شهدا الگو بگیرند و برای مردم شهرشان کاری انجام دهند؛ به‌همین‌خاطر کارهای ما متنوع است؛ از کمک به نیازمندان گرفته تا پذیرایی از هیئت‌های مذهبی دیگر‌شهرها و انجام برنامه‌های مختلف فرهنگی و‌... . هدف ما این است که همیشه در کنار مردم باشیم.»

فائزی حرف برای گفتن زیاد دارد. او تعریف می‌کند: «سال‌های گذشته پیش ‌آمده بود که تعدادی بی‌خانمان را در شب‌های سرد سال پناه دهیم، اما در اواسط پاییز رئیس شورای اجتماعی محله طلاب پیشنهاد جالبی به هیئت‌امنای مسجد داد و آن‌هم پذیرایی از افراد بی‌سرپناه در شب‌های سرد پاییز و زمستان بود. بلافاصله پذیرفتیم و مقدمات کار را انجام دادیم. در گام نخست در معابر اطراف می‌گشتیم و از افرادی که سرپناه نداشتند، دعوت می‌کردیم شب در مسجد بمانند. البته در آن شب‌ها فقط 3میهمان داشتیم که تلاش کردیم اعتماد آن‌ها را جلب کنیم. با شروع فصل زمستان نیز تصمیم گرفتیم پذیرایی از بی‌سرپناهان را به‌طور رسمی ادامه دهیم. خوشبختانه پس از این تصمیم شهرداری، امور مساجد، کسبه محله و نمازگزاران مسجد برای کمک پای کار آمدند؛ یکی غذای گرم تأمین می‌کرد و یکی هم لباس، پتو و بعضی‌ها خدمات دیگر را انجام می‌دادند، مثل اصلاح موی سر و... .»

اجرای این طرح و کار، اعتماد خیلی‌ها حتی کارتن‌خواب‌ها را جلب کرد و نام مسجد فقیه مثل همیشه روی زبان‌ها افتاد. او ادامه می‌دهد: «از همان روزهای نخست میهمانان به ما اعتماد کردند، به‌طوری‌که مطمئن شدند مسجد برای آن‌ها محلی امن است. آن‌ها نیز اعتماد ما را جلب کردند، به‌طوری‌که باور داریم می‌توان به آن‌ها برای بازگشت به زندگی فرصت دوباره داد. به همین دلیل ما تصمیم گرفتیم به مسائل اجتماعی، فرهنگی و حتی کاریابی آن‌ها بپردازیم. خوشبختانه ارتباطی صمیمی بین بچه‌های ما و میهمانان شکل گرفته است و اثرات خوبی بر یکدیگر دارند. ما باور داریم این کاری که انجام می‌دهیم، ادامه راه شهداست.»

 

کارآفرینی بی‌خانمان‌ها

سیدمحمدرضا موسوی از جوانان فعال محله طلاب و عضو پایگاه بسیج مسجد است که با میهمانان شب‌های مسجد ارتباط دوستانه برقرار کرده است. او می‌گوید: «هدف نخست ما از حضور بی‌خانمان‌ها در مسجد، پناه‌دادن به این افراد در شب‌های سرد سال بود. برای دعوت آن‌ها نیز در این مدت من و تعدادی دیگر از جوانان فعال در مسجد به نقاط مختلف این محدوده می‌رفتیم.»

موسوی ادامه می‌دهد: «کم‌کم ظرفیت‌ها و استعدادهایی را که دارند، شناسایی کردیم و با ایجاد گروهی در فضای‌مجازی که شامل خیران، کارآفرینان و... محله هستند، تلاش می‌کنیم بتوانیم مشکل بیکاری آن‌ها را رفع کنیم. خوشبختانه تاکنون هم توانسته‌ایم به‌کمک چند کارآفرین برای تعدادی از آن‌ها که مهارت خوبی در تعمیرات لوازم‌خانگی و خودرو دارند، کار پیدا کنیم و مشغول شوند.»

 

تحولی که شیرین است

بسیاری از میهمانان مسجد آیت‌الله فقیه‌سبزواری سال‌ها از مراکز مذهبی دور بودند، اما فرصت حضور در خانه خدا باعث تحول در درون برخی از آن‌ها شده است. محمد که چهره‌اش او را میان‌سال نشان می‌دهد، ادعا می‌کند حدود 35سال دارد. او درباره حسی که از حضور در مسجد آیت‌الله فقیه‌سبزواری دارد، توضیح می‌دهد: من در هجده‌سالگی معتاد شدم. تا پیش از آن پای ثابت مراکز مذهبی و هیئت بودم اما از روزی که اسیر موادمخدر شدم، نه‌تنها از خانه پدری خودم به‌دلیل سخت‌گیری‌های آن‌ها بیرون آمدم، بلکه دوباره یک‌بار هم قسمت نشد به مسجد بازگردم. اعتیاد، خیلی چیزها همچون خانواده، اهداف، اعتقاد و غرورم را از من گرفت.

محمد ادامه می‌دهد: من نزدیک به یک سال است که در صدمتری زندگی می‌کنم. وقتی یکی از همسایگان بی‌خانمان آنجا درباره این مسجد گفت، با همدیگر راهی اینجا شدیم. به مسجد که رسیدم، حس بسیار خوبی پیدا کردم. در همان روز اول پس از استحمام لباس نو بر تن کردم. پس از اینکه وارد سالن شدم و حال‌وهوای جوانان فعال در مسجد را دیدم، ابتدا خاطرات کودکی‌ام در مساجد و هیئت‌های مذهبی را به یاد آوردم. پس از سال‌ها یادم آمد چه آرزوها و رویاهایی در کودکی داشتم که تمام آن‌ها را از دست دادم. با خداوند عهد کردم تمام تلاشم را برای ترک موادمخدر بکنم و نیاز دارم در این راه از من حمایت شود.

 

بی‌پناهان امام گرفتند

پس از دعوت شهردار مشهد از مراکز مذهبی برای پیوستن به پویش «گرمای همدلی، به‌رسم همسایگی» و بازکردن در مسجد‌ها روی بی‌خانمان‌ها، رئیس شورای اجتماعی محله طلاب این پیشنهاد را به هیئت‌امنای مسجد داد.

محمدابراهیم توانا، فعال فرهنگی مسجد فقیه‌سبزواری، درباره استقبال از این ایده می‌گوید: «پاییز امسال وقتی شهردار اعلام کرد که بهتر است درهای مساجد روی کارتن‌خواب‌ها باز شود، برای ارائه پیشنهادم مصمم‌تر شدم. شب‌های اول کارتن‌خواب‌ها را به حاشیه 100متری و محله طلاب دعوت می‌کردیم. چند شب اول 2نفر و هفته اول پنج‌شش‌نفر می‌آمدند. پس از مدتی محل ما در شبکه137 ثبت شد. بعد در فضای‌مجازی نیز تبلیغات زیادی کردیم، به‌طوری‌که خیلی‌ها به ما زنگ می‌زدند که چند کارتن‌خواب سراغ دارند. بیشتر این افراد در محدوده سنی 28 تا 50سال هستند. اداره آگاهی حرم‌مطهررضوی نیز هماهنگ کرد و گاهی افراد بی‌پناه را به اینجا می‌آوردند. ما پویشی راه انداختیم که مربوط به جمع‌آوری پتو و لباس گرم بود. پتوها را نیز در همین‌جا نگهداری می‌کنیم. کمک‌های نقدی و غیرنقدی نیز برای آن‌ها جمع کردیم. کسبه هم کمک کردند و در اینجا امنیت را برای کارتن‌خواب‌ها تأمین کردیم.»

زیبایی حقشان است

محمد ملاک، جوان آرایشگر محله طلاب است. او وقتی دید این افراد موهای ژولیده‌ای دارند، داوطلبانه موهای سرشان را اصلاح و مرتب کرد.

محمد می‌گوید: «یکی از مشتریان از میزبانی مسجد از کارتن‌خواب‌هایی که برخی از آن‌ها ظاهری مناسب ندارند، تعریف کرد. سپس با خودم فکر کردم من هم می‌توانم با کوتاه‌کردن موهای سر این افراد قدم کوچکی در این مسیر بردارم. برای همین به مسئولان مسجد اعلام آمادگی کردم که می‌توانم موهای سر این افراد را رایگان اصلاح کنم تا شاید بتوانم برای رهایی آن‌ها از این شرایطی که در آن هستند، کمک کنم.»

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44